کیانا خانمکیانا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

دختر مامان نفس بابا

این چند روز

سلام مامانی این چند روز تعطیلی همش به مریض داری گذشت بابا سخت سرما خورده بود و   انفولانزا گرفته بود . منم نمیزاشت برم کنارش تا من نگیرم تااینکه دیگه   چاره ای نبود وباید مواظب ش بودم   طب شو چک می کردم خدا روشکر با اینحال من نگرفتم و فقط   سینوسام عفونت کرد   و سر درد بودم .که اونم با خوردن شلغم و لبو بهتر م مامانی خدا   روشکرمن و بابای.   الان خوبیم می خوام تو هفته برم و ببینم شما اقا پسری یا گل دختر به   هر حال مامانی  فرقی نداره سالم و صالح باشی ...
9 اسفند 1392

سراشیبی 100 روز

سلام شیرین تر از عسلم   مامانی داریم سراشیبی 100 روز و می گذرونیم امروز 98 و مین روزه وداره هر روز   ازش کمتر میشه و تا روزی که به صفر برسه من تورو در اغوش بکشم   مامانی تخت و کمدت بلاخره انتخاب شد  داره کم کم اماده میشه برای اتاق شما دیگه   کاری نمونده و فقط منتظریم که بیا و همه رو از امدنت خوشحال کنی   کم کم دارم بی قرار میشم برای امدنت . برای اینکه این روزها هم زودتر بگذره دارم   خودم و سرگرم می کنم   دخترکم فرشته کوچلوی من برای مامانای منتظر دعاکن تا خدا به اونها هم به زودتر   طعم مادر شدن بچشن . امین یا رب العالمین ...
8 اسفند 1392

زمستان و سررما

سلام مامانی   این چند وقت هوا خیلی سرد شده و کرمان داره حسابی برف میباره سرده سرده   ولی در عوض بهارمون عالیه و امسال پر از برکت و پر از گل با ورود شما همه جا گل بارانه     امروز رفتیم دکتر و خانم دکتر گفت حالت خوبه رشدتم خوبه خداروشکر . ولی من چون   هوا سرده یکم سردرد شدم و یکم حالم بده یبار نگران نشی دخترم   مامانی سینوساش زود یخ می کنه و خیلی باید مواظب باشه   راستی دارم برات یه سرهمی می بافم و تموم شد حتما عکسشو میزارم   اتاقتم با بابای تا حدودی اماده کردیم و منتظر تخت و کمدتیم تا بچینیم . می دونم &nbs...
20 بهمن 1392

این روزها

مامانی سلام   داریم کم کم به فصل بهار نزدیک میشیم فصلی که مامانی خیلی دوسش داره چون خودش تو همین فصل بهار به دنیا امده و شماهم تو همین قصل دنیا میای فصل زنده شدن شروعی دوباره   این چند روز کم کم داریم به کارای عید نزدیک میشیم و مامانی هم داره یواش یواش کاراشو می کنه با این که عیدی جای نمیریم ولی اماده میشیم برای امدن شما . تا همه چیز مرتب باشه .با امدن شما به هیچ کارم نمیرسم و فقط باید مواظبت باشم پس الان بهتره کارام کم کم بشه .   این چند وقت مامانی دارم از روی شکمم احساست می کنم و برای بابای لمست کردن راحتر شده . امدم که بنویسم حال و روز مو و اینک...
12 بهمن 1392

بلاخره نی نی ما خودشو نشون داد

سلام عزیزم می خوام از روزای برات بگم که مشخص شد شما یه دختر نازی   دخترکم ،مامانی بعد از دوباررفتن سونو . سونواولی با احتمال چند درصد دختر بودن شما رو داد و  چون احتمال بود و دقیق نبود با بابا تصمیم گرفتیم که بزاریم شما بزرگتر بشیو بهتر خودت و   نشون بدی .   روز جهارشنبه بود که رفتیم و خانم دکتر با قاطعیت تمام گفت شما یه دختری و هم   حالت خوبه .   خدا رو شکر مامانی که سالمی برای من و بابای هم همین مهمه و هم خوشحالیم که   که شما دختری   دوست دارم دخترک نازم ...
4 بهمن 1392

بافتن جلیقه

سلام مامانی خوبی دارم برات جلیقه می بافم مامانی می دونم که رنگش برا شما خوب نیست .این قرار بود   ساق دست برای خودم بشه نشد. شد برای شما شایدم قراربوذی از همون اول برای شما بشه مامان شهنازم پتوش هنوز یه وجبم نشده که عکس بزارم چون 200تا سر انداختن شایدم   بیشتربرا همین پیش نمیره دیروزم رفتیم ادامه رنگ برا پتو رو رنگ صورتی برداشت. منم یه گفته عمه روشن(عمه مامان)کامپیتری برداشتم برای بافتنی های بعدیت این رنگش خیلی خوشمله   مامانی اینم یه طرف جلیقه شما که در حال بافته ...
5 دی 1392